می گویند بزرگ ترین دشمنان بشر احساسات سرکش و نفس اماره اوست، هیچ دشمنی به پایه این دشمن نمی رسد. علت این امر این است که این دشمن به نقطه ای دسترسی دارد و مرکزی را خراب می کند که هیچ دشمن دیگر به آن نقطه و به آن مرکز دسترسی ندارد. آن نقطه و آن مرکز، دستگاه تشخیص و بینش انسان است. آدمی در برابر هر دشمن با نیروی عقل و تدبیر ایستادگی می کند و اگر دشمنی توانست در مرکز تدبیر و بینش اختلالی به وجود آورد بدیهی است که از هر دشمنی خطرناک تر است. درباره پیغمبران گفته اند که آنها خدمتگزار عقل و فطرت اند همان طوری که طبیب خدمتگزار طبیعت و مزاج بدن است. خدمتی که پیغمبران به عقول بشر می کنند از نوع خدمت یک آموزگار نسبت به شاگردان خود نیست که یک کتاب معین و یا یک علم و فن معین را به شاگرد تعلیم کند، بلکه پیغمبران از همان راه که به تهذیب اخلاق و پاک نگهداشتن نفوس مردم به آنها خدمت می کنند از همان راه به عقلها و خردهای آنها نیز کمک می کنند. اگر اخلاق آدمی تعدیل شود و جلو حکومت هوا و هوس و حرص و طمع و خشم و شهوت گرفته شود برای عقل و فکر آدمی آزادی پیدا می شود، دست عقل باز می گردد.
قرآن کریم می فرماید: «اگر تقوای الهی داشته باشید خداوند به شما مایه تمیز حق و باطل عنایت می فرماید». علی علیه السلام می فرماید: «اگر تقوای الهی داشته باشید خداوند به شما راه بیرون شدن از مضیقه ها و تنگناها قرار می دهد و هم برای شما نوری قرار می دهد که در تاریکی نمانید». پیغمبران معلم تقوا و طهارت و فضیلت می باشند. تقوا و طهارت روحی که پیدا شد دشمنان عقل یعنی اغراض و هوا و هوسها به گوشه ای می گریزند و حکومت عقل را مستقر و ثابت می کنند.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن داری: دوستان تو یکی آن کس است که مستقیماً با خود تو دوست است و دیگری دوست دوست توست و سومی دشمن دشمن توست، اما دشمنان تو یکی آن کس است که مستقیماً با خود تو دشمن است و دیگری دوست دشمن توست و سومی دشمن دوست توست». پس یکی از انواع دوستان، دشمن دشمن آدمی است. دشمن دشمن دست دشمن را می بندد، دست دشمن که بسته شد دست خود شخص بهتر باز می گردد. اگر رابطه تقوا و طهارت اخلاقی را با عقل و بینش در نظر بگیریم که چگونه اخلاق پاک و به صفا و روشنی عقل کمک می کند می بینیم که از نوع کمک و معاونتی است که دشمن دشمن شخصی به وی می کند، یعنی دست دشمن عقل را که همان هواها و هوسها و خشم و شهوتهاست می بندد و قهراً دست عقل باز می گردد. مولوی می گوید:
چونکه تقوا بست دو دست هوا *** حق گشاید هر دو دست عقل را